lilamah
leila pourghayumi
آخرین فعالیتها
-
از دختر پرتقالی :
منتظر ماندم و با دقت، به همهی کسانی که به آنجا میآمدند و از آنجا میرفتند، توجه کردم. همه را نگاه میکردم؛ چه محلیها، چه جهانگردها. به نظرم رسید که دنیا زیباست. دوباره احساس عجیبی پیدا کردم که همهی اطرافم را نیز دربر میگرفت. ما که هستیم؟ مایی که در اینجا زندگی میکنیم؟ تکتک افرادی که در آن محل حضور داشتند، مانند یک صندوق گنج زنده پر از افکار، خاطرات، ... (...)
-
از دختر پرتقالی :
اگر کسی در چنین شهر بزرگی دنبال یک نفر بگردد و نداند او کجا میتواند باشد باید از محلی به محل دیگر برود و همهجا را بگردد. به عبارت دیگر وقتی دنبال کسی میگردیم، درصورتی میتوانیم او را پیدا کنیم که در یک نقطهی مرکزی بنشینیم و منتظر بمانیم تا شاید سروکلهاش پیدا شود. (...)
-
از دختر پرتقالی :
درک قراری که با هم گذاشته بودیم بسیار ساده ولی انجام آن مشکل بود. تمام افسانهها قواعد خودشان را دارند و شاید تفاوت یک افسانه با افسانهی دیگر در همین قواعدشان باشد. لازم نیست این قواعد را بفهمیم. فقط باید به آنها عمل کنیم وگرنه قول و قرارها عملی نمیشوند. (...)
-
از دختر پرتقالی :
تنها چیزی که با اطمینان میتوانم بگویم این است که دختر پرتقالی در آنجا نبود و چشمان من فقط در جستجوی چیزی بود که وجود نداشت. (...)
-
از دختر پرتقالی :
البته کار سادهای نیست که کسی مادر خودش را توصیف کند. گرچه گفتن از خوبیها و نقصها دشوار است، باید بگویم که او واقعا عادات و روشهای خاصی دارد. اگر بخواهم بهترین قسمت اخلاق مادرم را در دو کلمه خلاصه کنم، میگویم: خوشاخلاقی و سرزندگی. اما دربارهی بخش بد و نقطهضعفهای او هم سکوت نمیکنم و فقط به بداخلاقی او اشاره میکنم و کم پیش نمیآمد که من حالتی بین ... (...)
-
از دختر پرتقالی :
او دستم را با ملایمت فشار داد و ما در حالت بیوزنی در فضا به پرواز درآمدیم؛ انگار در کهکشان راه شیری، نوشیدنی میخوریم و تمام کهکشانها به ما تعلق داشت. (...)
-
از دختر پرتقالی :
نمیدانم چند درصد از مردم خودشان را جزو سهدرصد از زشتترین افراد میدانند اما این تصور هم برایم وحشتناک است که کسی در تمام عمر از خودش ناراضی باشد. (...)
-
از دختر پرتقالی :
در جایی خوانده بودم بیش از بیستدرصد از زنها خود را جزو سهدرصد از زیباترین زنان کشورشان میدانند و بدیهی است که این معادله هیچوقت حل نمیشود. (...)
-
از دختر پرتقالی :
شاید به نظر برسد ازخودراضی باشم اما باید اعتراف کنم یکی از آن کسانی هستم که از شکل ظاهری خود راضیاند. نمیخواهم بگویم زیبا هستم اما زشت و تو دل نرو هم نیستم. (...)
-
از دختر پرتقالی :
شاید بخش خوب و قوی شخصیت او این باشد که همیشه آماده است تمام وقت آزادش را صرف کاری بکند؛ مثلا از من یک ورزشکار بسازد. او میگوید همهی انسانها با عضله به دنیا میآیند و باید از آن استفاده کنند. اما شاید نقطهضعف شخصیت او این باشد که تاب تحمل این احتمال را ندارد که شاید من به جای ورزشکارشدن، برنامهی دیگری برای آیندهام داشته باشم! (...)
-
از دختر پرتقالی :
اغلب پیش میآید که مثلا دانشجویان الهیات در اعتقاد به خدا شک میکنند یا دانشجویان حقوق، دیگر به قوانین و حقوق جاری کشور اطمینان و اعتقادی ندارند. (...)
-
از دختر پرتقالی :
گفت: «باید سعی کنی ششماه طاقت بیاوری. اگر بتوانی این مدت را صبر کنی، میتوانیم دوباره همدیگر را ببینیم.» به گمانم آهی کشیدم و گفتم: «چرا اینقدر طولانی؟» گفت: «برای اینکه تو باید این مدت را صبر کنی.» او میدید که چطور یأس و ناامیدی مرا درهم شکسته است و شاید برای همین اضافه کرد: «اما اگر این مدت را تحمل کنی، شاید بتوانیم در ششماه بعد از آن، هر ... (...)
-
از دختر پرتقالی :
یک سنجاب در این دنیا زندگی سادهای دارد؛ گاهی اینجا و گاهی آنجاست. زندگی توأم با بازیگوشی و سبکسری، دیگر جایی برای خاطرات و یادها باقی نمیگذارد و به اندازهی کافی با خودش درگیر است. (...)
-
از دختر پرتقالی :
پیت هاین: «آنکه هیچگاه در حال نزیسته، هیچ نزیسته. تو چه میکنی؟» (...)
-
از دختر پرتقالی :
بعضی از افراد چنان نزدیکبیناند که نمیتوانند اسب را از گاو یا اسب آبی را از مار کبری تشخیص بدهند. چنین کسانی به عینک نیاز دارند. (...)
-
برای مالون میمیرد نوشت :
خیلی خوشحالم که بالأخره تموم شد… اصلا دوستش نداشتم… خوندنش واقعا خسته کننده بود و واژهها در مایوسانهترین شکل ممکن کنار هم قرار گرفته بودن…