گاهی آدم از تک و تا میافتد، گاهی حسی غریب مثل بختک میافتد روی سینه اش و چیزی به سنگینی کوه روی شانه هاش…
بعد به دنبال گوشه ای دنج میگردد تا سیگاری بگیراند و نگاهش را هم بدوزد به دودی که از سر آن بالا میرود…
گاهی آدم از تک و تا میافتد، گاهی حسی غریب مثل بختک میافتد روی سینه اش و چیزی به سنگینی کوه روی شانه هاش…
بعد به دنبال گوشه ای دنج میگردد تا سیگاری بگیراند و نگاهش را هم بدوزد به دودی که از سر آن بالا میرود…