فقط مشغول کار بودند و جلد کتاب‌ها را می‌کندند و در نهایت خونسردی و بی تفاوتی صفحات زبر و هولناک را روی تسمه نقاله می‌چیدند. هیچ احساسی نسبت به معنا و مفهوم کتاب نداشتند. در فکرشان خطور نمی‌کرد که کسی این کتاب را نوشته، یکی آن را ویرایش کرده، یکی کار طراحی کرده، دیگری تنظیم کرده، یکی نمونه خوانی کرده، یکی غلط را اصلاح کرده، یکی صفحه بندی کرده، آن یکی نمونه خوانی نهایی کرده، کتاب چاپ شده، بعد صحافی شده، بسته بندی شده، یکی مسئول حسابرسی آن بود، یکی به این نتیجه رسیده که به درد خواندن نمی‌خورد، یکی دستور خمیر کردن آن را داده، یکی مجبور شده همه کتاب‌ها را انبار کند، دیگری آن‌ها را بار کامیون کرده و راننده ای آن را به اینجا هدایت کرده، که کارگران نارنجی پوش با دستکش‌های آبی آسمانی آن‌ها را تکه پاره نموده و روی تسمه نقاله فروپاشیده اند و او سنگدلانه در سکوت صفحات زبر را در دستگاه به حرکت درمی آورد و به داخل طبله می‌ریزد تا تبدیل به کاغذهای سفید و معصوم بی نقش و نگار شود تا در نهایت کتاب‌های تازه ای از آنان ساخته شود.
/ از ترجمه ی احسان لامع
۱ نفر این نقل‌قول را دوست داشت
Parviz
‫۶ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۱۴