مامان، خانه که بود کارش این شده بود که خاموش، با نگاه دنبالم کند. روزهای اولی که توی آسایشگاه بود، هی گریه میکرد چون به آنجا عادت نداشت. پس از چند ماه، اگر از آسایشگاه درش میآوردند حتماً گریه اش میگرفت زیرا به آنجا عادت کرده بود.
مامان، خانه که بود کارش این شده بود که خاموش، با نگاه دنبالم کند. روزهای اولی که توی آسایشگاه بود، هی گریه میکرد چون به آنجا عادت نداشت. پس از چند ماه، اگر از آسایشگاه درش میآوردند حتماً گریه اش میگرفت زیرا به آنجا عادت کرده بود.