من وقتی چیزی را میخوانم در واقع نمیخوانم. جمله ای زیبا را به دهان میاندازم و مثل آب نبات میمکم،یا مثل لیکوری مینوشم،تا آنکه اندیشه،مثل الکل،در وجود من حل شود،تا در دلم نفوذ کند و در رگهایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد.
من وقتی چیزی را میخوانم در واقع نمیخوانم. جمله ای زیبا را به دهان میاندازم و مثل آب نبات میمکم،یا مثل لیکوری مینوشم،تا آنکه اندیشه،مثل الکل،در وجود من حل شود،تا در دلم نفوذ کند و در رگهایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد.
 انتخاب شده توسط
                            Mehrdad
                        
                        
                            در
                            ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
                            
                            انتخاب شده توسط
                            Mehrdad
                        
                        
                            در
                            ۱۳۹۳/۱۰/۱۴