من آن هایی را که غره اند و بی احساس، و در کوره راههای زیبایی کلان و هیولایی ماجراجویی میکنند و انسان را کوچک میشمرند، یقین که تحسین میکنم، ولی هرگز غبطه شان را نمیخورم. چون اگر اساساً چیزی قادر باشد آدمی اهل ادب را شاعر کند، آن چیز عشق شهروندانه ی من است به هر آن خصلت انسانی، سرزنده و معمولی. هرچه گرما، همه ی نیکی و تمامی طنز زاده ی همین عشق است. به گمان من حتی این همان عشقی است که در وصفش گفته اند که به تو بیان و کلام آدم و فرشته میدهد و تو بی گرمای آن صرفاً آهنی خواهی بود که دنگانگ میکند و زنگوله ای که بیشتر از جرنگ و جرنگ از آن بر نمیآید. / از ترجمه ی محمود حدادی