مشغول صحبت شدیم، گویی دانشگاهی، کشمکشی، بادی، سرمایی و یا خورشیدی وجود نداشت. تنها آن دختر جوان را با چشمان خاکستری اش میدیدم که مشغول بر زبان آوردن خسته کنندهترین و بی محتواترین سخنان بود و با این حال قادر بود برای بقیه ی عمر توجه م را به خود جلب کند.