آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان میگفت فارابی حکیم هنرمندی بوده که نظیرش را دنیا به خود ندیده است، سازش را برمی داشته میرفته وسط جماعت، شروعم میکرده به زدن. مردم را به خنده وا میداشته که غش و ریسه میرفته اند، بعد دستگاه عوض میکرده، گریه شان را در میآورده، و بعد همین جور که میزده، خوابشان میکرده و میرفته یک محله دیگر. فکر کردم ما توی این دنیا، بین این همه آدم یک مرد این جوری نداریم که بتواند با سازش ما را به گریه بیندازد و روحمان را سبک کند.