jhamid93
آخرین فعالیتها
-
از آخرین انسان :
نمی داند کدام بدتر است: گذشته ای که از کف رفته یا حالی که اگر به دقت بدان بنگرد، نابودش میکند. بعد هم آینده. سرگیجه ی مطلق. (...)
-
از آخرین انسان :
انگار حیوان ناطق نمیفهمه که وقتی خورد و بارش ته میکشه دیگه نباید بچه پس بندازه. انسان یکی از اون موجودات نادریه که با کاستی یافتن منابع غذاییش دایره ی زاد و ولد خودشو محدود نمیکنه. به عبارت دیگه - و البته تا یه حدی - ما هرچی کمتر میخوریم بیشتر بچه میسازیم. (...)
-
از مترو 2035 :
رژیمها سرنگون میشوند، امپراطوریها ضعیف میشوند و از بین میروند ولی آرمانها همچون باکتری حامل طاعون هستند. خشک میشوند و در اجسادی که کشته اند کمین میکنند و شاید حتی تا پنج قرن هم منتظر بمانند. اگر تونلی را حفر کنید و به قبرستان طاعون زدگان برسید. . استخوانهای قدیمی داخل آن را لمس کنید. . دیگر مهم نیست به چه زبانی صحبت میکنید یا به چه چیزی اعتقاد دارید. ... (...)
-
از رویای جورج ار :
برای انجام دادن کار خوب، فقط باور اینکه حق با توئه و انگیزههای درستی داری، کافی نیست. (...)
-
از روزی که فضاییها آمدند :
تهدیدِ پنهانِ این سیاره… آزادی بود! (...)
-
از روزی که فضاییها آمدند :
وقتی آدم وضعش خوب است، مثل وضعی که من داشتم، یک جورهایی یادش میرود که ببیند به بقیه چطور میگذرد. باید قبول کنیم دیگر؛ وقتی قرار است مرد شماره یک بخورد و بخوابد و حال کند، گور پدر بقیه ی مردم! از داستان کوتاه اریکس (...)
-
از جنوب مرز غرب خورشید :
البته آن وقتها نمیفهمیدم که ممکن است طوری کسی را ناراحت کنم که هیچ وقت خوب نشود. نمیدانستم گاه صرف زنده بودن یک نفر طوری به دیگری ضربه میزند که تا ابد خوب نخواهد شد. (...)
-
از پیکنیک کنار جاده :
- نوشیدنی میخوای؟ - ممنون. اهلش نیستم. - سیگار چی؟ - شرمنده. سیگاری نیستم. - لعنتی! پس پولش رو میخوای واسه چی؟ (...)
-
از آخرین آرزو (حماسه ویچر) کتاب اول :
مردم دوست دارن هیولاها و چیزهای شرور رو بسازن تا خودشون کمتر شرور و هیولایی به نظر برسن. اونا وقتی سیاه مست میشن، تقلب میکنن، همسرانشون رو کتک میزنن، یه پیرزن رو گشنگی میدن، یه روباه که توی تله افتاده رو با تبر میکشن و یه تک شاخ رو با تیر سوراخ سوراخ میکنن. اونا دوست دارن فکر کنن که اگه یه بِین، کله ی صبح بیاد وارد کلبه هاشون ... (...)
-
از نام باد 1 (3 گانه کوئت شاهکش 1) :
سه چیز وجود دارد که مردان فرزانه از آن میترسند: دریای طوفانی، شب بدون مهتاب و خشم یک مرد آرام (...)
-
از ما همیشه در قصر زندگی کردهایم :
چه منظره زیبایی! یه خانم کتاب به دست. (...)
-
از عوارض جانبی (مجموعه طنزهای وودی آلن) :
کلوکه فکر میکرد خوبها بهتر میخوابند، در حالی که به نظر میآید بدها از ساعات بیداری لذت بیشتری میبرند (...)