هرازگاه امواج احساس محکم میکوبیدند به قلبش، انگار بخواهد چیزی یادش بیاورند. این اتفاق که می‌افتاد،چشم هایش را میبست،دورتادور قلبش سد میزد و منتظر میماند احساسات پس بکشند. شوری کوتاه بود فقط،به عمر سایه هایی که از آمدن شب خبر میدهند. امواج که رد میشدند آرامش رخوتناک بر میگشت،انگار هیچ گاه هیچ اتفاق نامساعدی نیفتاده.
۲ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Ali
‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۸
hedgehog
‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۱