اورسولا اوایل، از نقد ابا میکرد. نمیخواست استادهایش را مردهای عادی بداند که گوشت میخوردند و قبل از اینکه بیایند دانشکده کفششان را با عجله پایشان میکردند. در نظر او، آنها کشیشهای سیاهپوشِ دانش بودند، که تا ابد در معبدی دوردست و ساکت به خدمت مشغول بودند. آنها آغاز بودند و شروع و پایان رازها در دستهای آنها بود.