آیا در زیر شکنجه دهن باز خواهم کرد؟ آستانهٔ درد، در بدنِ من چه اندازه است؟ به یاد پرویزی میافتم. معلم بود و کتابفروشی داشت. از دستگاه فتوکپیاش برای تکثیر چند کتاب استفاده کردم. یکروز به او گفتم: "اگر گیر افتادیم چه میکنی؟"
"مقاومت میکنم."
"اگر شکنجهات کردند."
"شکنجه؟!"
"بله."
به او برخورد و عصبانی شد.
"به تو نشان میدهم."
روز بعد او را دیدم. دستش را پانسمان کردهبود.
"به دست خودت چه کردهای؟"
"نیم ساعت فندکِ روشن زیرش گرفتم. تا استخوان سوخت."
"که چه بشود؟"
"دم نزدم."
"در این آزمایش یک مسئله را درنظر نگرفتهای."
"چه مسئلهای؟"
"شرایط و موقعیت شکنجه."
"کسی که مقاومت داشتهباشد، در هر شرایطی مقاوم است."
"اما تجربیات و مشاهدات من چیز دیگری میگویند."
"چه میگویند؟"
"این که تو با ارادهٔ خودت فندک را زیر دستت گرفتهای، در موقعیت شکنجه، ارادهٔ تو در دست شکنجهگر است. من شنیدهام که متهمی را بهسختی شکنجه کردند، لب نترکاند. پس از یک هفته تحمل شکنجه، قلم به دستش دادند که بنویسد. و او نوشت. آنچه را که به زبان نیاوردهبود، نوشت. در لحظات شکنجه، تمام توجهش به حفظ لبهایش بود که از هم باز نشوند، اما حرکت قلم روی کاغذ برای او قابلکنترل نبود."