چهکار با من دارد؟ دیگر طاقت آن شکنجهها را ندارم. انسان برای اولین بار که شکنجه میشود، همهچیز برایش غیرمنتظره است. با پدیدهٔ ناآشنایی روبهرو میشود. مثل کودکی که هنوز نمیداند داغ بودن یعنی چه، و به سوی آتش دست دراز میکند؛ اما تکرار شکنجه، مصیبت و دردی ازپیشتجربهشده است. میدانی با تو چه خواهند کرد. انسان ممکن است در یک تصادف اتومبیل، شدیدترین و دردناکترین زخمها را بردارد و آن را تحمل کند، اما تصادف یک لحظهٔ پیشبینینشده و آنی است. پیش از تصادف، دلهره و نگرانی، جان تو را فرسوده نمیکند.