آشنایی. درِ آشنایی گشوده شد. میان دو زن، نام مرد کلیدیست به گشایش قفلی که کدام بر دریچهی قلب خود بسته دارند. در نظر دخترینهٔ بیابانگرد، راز چیست؟ با چه نامی معنا میشود؟ با نام مرد! شاید پنداشته شود زندگانی پر از راز است. این درست. بیگمان چنین است. اما دختر بالغ بیابانی همهٔ آن زندگانی را در مرد میجوید. چه نشانهای از مرد به او نزدیکتر و، هم دورتر از دسترس است؟ تا دختر و پسری به هم برسند، از هزار خم باید بگذرند. چه بسیار جفتهای جوانی که در خواهش پیوند، پیر شدهاند. چه بسیار که آرزوی حجله به گور به بردهاند. هزار بند از پای بگسلی تا دستت در دست یار بگیرد. از این است که آوازهای فراغ در بیابان و دشت پیچان است.