"خیلی خوب است که آدم مثل یک نابالغ ده ساله رفتار کند، حال آنکه سالها از آن دور شده. منتها آن را همین جور ادامه بدهد تا وقتی که به پنجاه سالگی نزدیک شود." "تازه چهل و هفت سالم شده…" "منظورت از اینکه تازه چهل و هفت ساله شده چیه؟" با توجه به اینکه کنار امیلی نشسته بودم، صدایش خیلی بلند بود: "تازه چهل و هفت سال. این "تازه" چیزی است که زندگی ات را خراب کرده، ریموند. تازه، تازه، تازه. برایم بهترین کار را میکند. تازه چهل و هفت سال. طولی نمیکشد که شصت و هفت سالت بشود و "تازه" در محافل کوفتی بگردی و سعی کنی یک سقف کوفتی بالای سرت داشته باشی! "