آیدا، همزاد من!
ساعتهای دراز است که بر این صفحهٔ کاغذ خم شدهام تا برای تو، به مناسبت بزرگترین روز زندگیم روز تولد تو چیزی بنویسم. چهرهٔ تو در برابر چشمهای من است. صدایت در گوشهایم میپیچد. و کشش فکرها، مرا از نوشتن بازمیدارد… به چه چیز فکر میکنم؟ شاید به تو. قدر مسلم این است که به هر چه فکر کنم، از "تو" خالی نیست، از این گذشته، این روزها تنها موضوع فکر من "زندگی کردن" است. میخواهم زندگی کنم به تمام معنا. میخواهم با تمام وجودم زندگی کنم، زندگی را بچشم، لمس کنم، در آغوش بگیرم. و طبیعی است که فکر کردن به زندگی، معنی دیگرش فکر کردن به تو است.