شعر

مثل خون در رگ‌های من (نامه‌های احمد شاملو به آیدا)

افسوس. چشم‌های تو که مثل خون در رگ‌های من دوید، یک‌بار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور می‌کردم خواهم توانست به این رشته پر توان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یک‌بار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه می‌دانستم که برای من، هیچ‌گاه "زندگی" مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟ چه می‌دانستم که دربدری و بی‌سر و سامانی سرنوشت ازلی و ابدی من است. چه می‌دانستم که تلاش من برای نجات از این وضع، تلاش احمقانه‌ای بیش نیست؟

چشمه
9786002294715
۱۳۹۶
۱۷۲ صفحه
۲۹۷ مشاهده
۱۳۵ نقل قول
احمد شاملو
صفحه نویسنده احمد شاملو
۲۲ رمان از ویکی پدیای فارسی
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‏گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‏ اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ ...
دیگر رمان‌های احمد شاملو
باغ آینه
باغ آینه خود نه از امید رستم نی زغم وین میان خوش دست و پایی می‌زنم...
روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ
روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ ... البته این یک سفرنامه شخصی نیست، بلکه از زبان یک پادشاه فرضی، احتمالا از طایفه منحوس قاجاریه روایت می‌شود، تا برخورد دو جور تلقی و دوگونه فرهنگ و برداشت اجتماعی برجسته‌تر جلوه کند. و اینکه قالب طنز را برایش انتخاب کردم جهتش این است که جنبه‌های انتقادی رویدادها را در این قالب بهتر می‌شود جا انداخت. ...
مجموعه آثار احمد شاملو (مجموعه اشعار)
مجموعه آثار احمد شاملو (مجموعه اشعار) خوابید آفتاب و جهان خوابید. از برج فار، مرغک دریا، باز. چون مادری به مرگ پسر نالید. گرید به زیر چادر شب، خسته. دریا به مرگ بخت من، آهسته.
77 شعر از احمد شاملو
77 شعر از احمد شاملو آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر، که به آسمان بارانی می‌اندیشید. و آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر باران، که پیرهن‌اش دستخوش بادی شوخ بود. و آن‌گاه بانوی پرغرور باران را. در آستانه نیلوفرها، که از سفر دشوار آسمان باز می‌آمد.
افسانه‌های کوچک چینی
افسانه‌های کوچک چینی در قلمرو پادشاهی سونگ، روزی روستایی مردی به هنگام کار در کشتزار خرگوشی را دید که هراسان از صدای خنده پای او به شتاب تیری از پس بوته‌‌یی برجست به درخت گشن برخورد گردن‌اش بشکست و بر جای سرد شد. از آن روز باز، روستایی نادان هر بامداد به کشتزار رفته زیر درخت بر زمین می‌نشست و زانو در ...
مشاهده تمام رمان های احمد شاملو
مجموعه‌ها