روز بر فراز دریایی فلزفام با پرتوهای کورکننده برمی‌آید، خورشید بر پهنهٔ آسمان ذوب شده است. گرمای هوا، شرجی و رخوتناک است. به داکار نزدیک می‌شویم. من با تو از خواب بیدار شده‌ام. امیدوارم امشب با نامه‌ات به خواب بروم. این هم نامهٔ من، همان‌طور که دیروز نوشته‌ام، یکسره با قلبی پرتپش. دلم می‌خواهد این نامه در حفظ عشقمان یاری‌ات کند و تو در آن متوجه محبت و احترامی بشوی که به تو احساس می‌کنم؛ احترامی حتی گاه بیش از شور عشق. تمام بوسه‌های جهان را پایین این صفحه می‌گذارم. به امید دیدار، عزیزم.