امروز واقعاً تصمیم گرفته بودم منتظر نامهات نباشم. نامهات رسیده است. خوش بودم و تو هم به من از خوشیات میگفتی و من برای اولینبار احساس کردم که با تو یکی شدهام، در چیزی جز عشق وحشی و ازهمگسیخته؛ در احساس محبتی مملو از خوشبختی که به باقی چیزها اضافه میشد و مرا به آسودهترین آرامش میرساند. ممنونم. باز هم ممنونم، عشق من. از اینکه بلدی اینها را بگویی و همهٔ اینها را انجام میدهی. از این همه خوشبختی و عطوفت.