"گفتم می‌خوام ترک موتورسیکلت بشینم اعلامیه‌های پدر را با هم پخش کنیم. گفت فرزانه خانم این کارها مردانه است. گفتم حرف‌هایی می‌گی فرامرز جان. حالا خانم‌ها هم نماینده مجلس میشن. آزادمرد و آزاد زن با هم فرقی ندارند. گفت دلت را با این مزخرفات خوش کن. عمه تاجی چند شاخه گل زرد چیده بود. از پله ایوان آمد بالا و گفت باز چی شده به هم پریدین. گفتم عمه تاجی دلم می‌خواد تو تبلیغ نمایندگی پدر شرکت کنم فرامرز نمی‌گذارد. عمه گفت یعنی چه جوری، گفتم تو شهر اعلامیه و عکس پدر را پخش کنم. عمه تاجی هم حرف فرامرز را گفت. گفتم شما دیگه چرا عمه تاجی. گفت به خاطر اینکه اخلاق اجتماعی هنوز قبول نداره که زن فعالیت سیاسی بکند.