رمان ایرانی

درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی)

کتاب " درخت انجیر معابد" از حوادث و شرایطی برخوردار است که شاید در آثار دیگر احمد محمود کمتر دیده شود. تنها وجه اشتراک این رمان با رمان‌های دیگر نویسنده سرزمین گرم است که بنا به اقتضای خصلت‌های اقلیمی " درخت انجیر معابد" انتخاب شده است. در این رمان بیشتر حوادث اساسی پیرامون درخت انجیر معابد شکل مرکز حوادث عمده است و چنین است که درخت انجیر خصلت‌های خود را به رمان تحمیل می‌کند. شاید می‌شد سمبل دیگری انتخاب کرد که نیاز به محیطی گرم نداشته باشد از این بابت می‌شد این رمان در هر مکان و هر زمان واقع شود. در این رمان انجیر معابد مرکز حوادث مهمی است که اتفاق می‌افتد و این حوادث خود موجب حوادث دیگر می‌گردد.

معین
9789641127413
۱۳۸۵
۵۹۸ صفحه
۱۵۷۱ مشاهده
۷ نقل قول
احمد محمود
صفحه نویسنده احمد محمود
۱۶ رمان محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی الاصل به دنیا آمد و شاید همین دلیل سبب شد تا بیشتر خود را دزفولی بداند. در برخی از آثارش چون همسایه‌ها و مدار صفر درجه واژه‌ها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم می‌خورد و نیز شخصیت «نعمت» در داستان «غریبه‌ها و پسرک بومی» از کتابی به همین نام نیز از یکی از ساکنین دزفول بنام نعمت علائی گرفته شده است که حول‌وحوش سال ۱۳۲۳ در ...
دیگر رمان‌های احمد محمود
قصه آشنا
قصه آشنا
مدار صفر درجه 2 (3 جلدی)
مدار صفر درجه 2 (3 جلدی) باران درمانده به چارسو نگاه کرد. طرف راست، دید که باله‌های سیاه گرده دو کوسه، آب را می‌شکافند و می‌آیند ـ دید که کوسه‌ها، باله به باله ، تند گشتند ـ رفتند رو به پائین. راند دنبالشان. فریاد زد:«جمعه ـ رزاق ـ» دورتر ـ طرف قبله ـ آب آشفت. صدای رزاق آمد:«دعواشان شد!» باران چشم بر هم گذاشت. صدای جمعه ...
غریبه‌ها و پسرک بومی
غریبه‌ها و پسرک بومی با غرش جرثقیل‌ها و هژده چرخه‌ها از تو رختخواب می‌پریدیم و تازه آفتاب‌زده بود که می‌رفتیم و سایه دیوار می‌نشستیم و نگاه می‌کردیم که کارگران آبی‌پوش، با کاسکت‌های سفید آهنی که نور خورشید را باز می‌تافت، تو تله‌بست‌ها وول می‌خوردند. آفتاب که پهن می‌شد، خنکای صبح را می‌مکید. حالا دیوار آجری شکری‌رنگی. رودخانه را از ما بریده‌بود و زخم زرد ...
زمین سوخته
زمین سوخته جوان خاکستری‌پوش روبرو ایستاده است و حرف می‌زند. نمی‌دانم چه می‌گوید. صدایش را نمی‌شنوم. به لب‌هایش نگاه می‌کنم که تند تند حرکت می‌کنند و دندان‌های ناموزونش پیدا و ناپیدا می‌شوند. نگاهم از لبانش سر می‌خورد رو دماغش. چه بزرگ و بی‌قاعده به نظرم می‌آید. بعد به چشمانش نگاه می‌کنم که انگار کلاپیسه است. حالا، پیشانی جوان خاکستری‌پوش است. عرق و خاک ...
مشاهده تمام رمان های احمد محمود
مجموعه‌ها