Amita
محمدرضا ثمرباف
آخرین فعالیتها
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
اسفندیارخان دیده بود که چشمان فرزانه سرخ و خیس است. گفته بود: «حق با شماست فرزانه جان. ما با رفتارمان باید به اخلاق اجتماعی یاد بدیم ، که زن حق داره مثل مرد در امر سیاست دخالت کنه.» (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
«گفتم میخوام ترک موتورسیکلت بشینم اعلامیههای پدر را با هم پخش کنیم. گفت فرزانه خانم این کارها مردانه است. گفتم حرفهایی میگی فرامرز جان. حالا خانمها هم نماینده مجلس میشن. آزادمرد و آزاد زن با هم فرقی ندارند. گفت دلت را با این مزخرفات خوش کن. عمه تاجی چند شاخه گل زرد چیده بود. از پله ایوان آمد بالا و گفت باز چی شده به هم پریدین. گفتم عمه تاجی ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
جمعه ، زری ، تو اتاق فرامرز خان یک حب تریاک پیدا میکند. میزندش به زبان ، بعد بویش میکند. تاج الملوک میبیند. میگوید - چی زری جان؟ زری میگوید - هیچی تاج الملوک خانم. این اینجا پیدا کردم. تاج الملوک میرود طرف زری: «کدوم؟» و حب تریاک را از دست زری میگیرد، زیر و بالاش را نگاه میکند و لبخند به لب میگوید - شیرین بیان زری جان - تا حالا ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
- فرامرز داره از دست میره خان داداش - کمکم کن. فکری- لبخند از لب اسفند یارخان میپرد: «متاسفانه هیچکس نمیتونه کمکش کنه تاجی جان - هر کس باید تجربه خودش بکنه. به خصوص جوانان حساسی مثل فرامرز که کسی نداره دستش بگیره!» تاج الملوک میگوید - بله خان داداش. فرمایشتان درست ،ولی حرفی ، نصیحتی. اسفندیارخان باز لبخند میزند: «تاجی جان، اگر نصیحت خشک و خالی اثر داشت ، نصایح سعدی ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
اسفندیارخان میگوید: «هیچکس حق نداره شکم گرسنه خودش را بهانه قرار بده و به مردم و زندگی مردم لطمه بزنه!» (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
حرف پدر را میشنود - حرفی را که بارها با روایات گوناگون شنیده بود: «کسی که به بلوغ عقلی برسد از دروغ و دزدی و تقلب و حقه بازی و اصولاً از هرچه پلیدی و پستی است بیزار است. چنین آدمی به خودش متکی است ، حتی اگر این اتکاء به نفس ، گاهی به او لطمه بزند! از سود بردن با اتکاء به دیگران نفرت دارد! معنی این حرف ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) :
- شما کسی را سراغ ندارین بتونم به عنوان منشی استخدامش کنم. - چرا آقای دکتر - خواهر خودم. خیلی هم کاربر و سر و زبان داره. - چند سال دارند؟ - بیست و سه سال! - بسیار خوب یادت باشه قول نمیدم ،چون اول باید باهاش حرف بزنم. - هیچ اشکالی نداره جناب دکتر. امتحانش کنین. - مسئله امتحان نیست آقای نمک فروش. یک منشی ، در نظر مردم ، ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
- حرف من اینه فرامرز جان که اگر میلیونها پول تو خانه باشه ، مبادا از اعتماد صاحب پول ، خدای ناکرده سوء استفاده بکنی. - من اینجور آدمی هستم عمه تاجی؟ - نگفتم هستی فرامرزجان - خب پس چی؟ تاج الملوک به چشم فرامرز نگاه میکند و میگوید - نیستی ، اما تا شیطان هست آدم باید حواسش جمع باشه. فرامرز میگوید - اگر آدم واقعا مستأصل باشه چی؟ بازم - - اگر آدم در ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
هر وقت اسم ساسان را میشنوم دلم میلرزد. ساسان با همه فرق دارد. هم خانوادهدار است. هم نجیب است و هم سنگین است. عمه تاجی میگوید فرزانه جان گول مردها را نخور. همه سر و ته یک کرباسند. ساسان مثل آنهای دیگر و آنهای دیگر هم مثل ساسان. چرا عمه تاجی اینقدر با مردها بد است. گفتمش عمه جان زن بالاخره باید با یک مرد ازدواج بکند. گفت البته - ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
شب ،برای شام میهمان نازک بودند و در فرصت مناسبی که در فراهم آمدنش فرزانه دخیل بود با نازک از دل حرف زده بود و از زندگی و - روشنترین حرفی که یادش مانده بود ، حرف پدرش بود که به عنوان اظهار فضل ، چنان گفته بود تا نازک خیال کند از تأملات خودش است. گفته بود: «کسی که ایمان واقعی مذهبی دارد ، آسوده خاطر است و راضی ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
عمه تاجی راست میگوید که هر چقدر مرد بیشتر عاشق باشد و بیشتر دوست بدارد ، خرتر میشود. (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
تو مملکت ما هیچکس برا فرداش تامین نداره مگر پول نقد زیاد و مستغلات داشته باشه. تخصص و اعتبار و شهرت و کار اداری صنار نمیارزه. یک وزیر که عوض بشه، از صدر تا ذیل همه عوض میشن! کارمند وقتی اخراج بکنند - که راحتم اخراج میکنن - باید بره حمالی کنه. اینطوره که وقتی کسی دستش به عرب و عجمی - یا دم گاوی - بند شد میچاپه! چون ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
شما هم دقت کنید میبینید که زندگی اجتماعی مردم شکل خاصی داره - یعنی - کافیه تو ادعا کنی - اکثریت بی چون و چرا قبول میکنن! مثلاً من همین فردا میتونم جایی که کسی نشناسدم مطب بزنم و طبابت کنم! هیچکس تردید پیدا نمیکنه - مریض هم میاد ، حق ویزیت هم میده ، داروخانه هم نسخه را میپیچه و حتی بعید هم نیست زنگ بزنه مطب را تبریک ... (...)
-
از درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) :
حسن جان ته سیگار را از لای انگشتان فرامرز میکشد و به لب میگذارد. فرامرزخان میگوید: - “این چند دفعه است این کاره میکنی. سیگار میخوای این سیگار" و بسته سیگارش را که یک نخ بیشتر ندارد سر میدهد طرف حسن جان. «لذت سیگار تو پک آخرشه ، آدم تو خماری میمونه!» (...)
-
از نون والقلم :
درست است که شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه نمیکند، اما سلطه ظلم را از روح مردم میگیرد. مسلط به روح مردم خاطره شهدا است و همین است بار امانت. مردم به سلطه ظلم تن میدهند، اما روح نمیدهند. میراث بشریت همین است. آنچه بیرون از دفتر گندیده تاریخ به نسلهای بعدی میرسد، همین است. " (...)