انسان هیچ وقت نمیتواند از چیزی صددرصد مطمئن باشد. معمای کارائیب آگاتا کریستی
آگاتا کریستی
انسان تصویری از دیگران در ذهن خودش ساخته و پرداخته و به تصویر خودش از آن اشخاص فکر میکند. و چه بسا افکارش با واقعیت فاصله زیادی داشته باشند. معمای کارائیب آگاتا کریستی
چیز بد را نباید دید، نباید شنید و نباید راجع به آن صحبت کرد، و بالاتر و مهمتر از همه اصلا نباید در موردش فکر کرد. معمای کارائیب آگاتا کریستی
زمانی که آدم قوی و جوان و سالم است زندگی پیش رو به نظر طولانی میآید و آن قدر اهمیت و ارزش ندارد. این جوانها هستند که به سادگی به دلیل ناامیدی و شکست در عشق یا افسردگی و ناراحتی خودکشی میکنند ولی پیرها ارزش زندگی را درک میکنند. معمای کارائیب آگاتا کریستی
وقتی انسان میبیند که ممکن است زندگی اش را از دست بدهد، آن وقت زندگی برایش جالب و ارزشمند میشود. معمای کارائیب آگاتا کریستی
اگر چیزی برای پنهان کردن داشته باشید، صحبت کردن همیشه خطرناک است. معمای کارائیب آگاتا کریستی
جدا سعی دارد در ظاهر شاد و خوشحال جلوه کند و این طور وانمود میکند که به او خوش میگذرد و از همه چیز لذت میبرد. این تلاش او را از پا در میآورد و در نتیجه دچار افسردگی میشود. معمای کارائیب آگاتا کریستی
مردم از چیزی که آنها را به یاد مرگ بیندازد خوششان نمیآید. معمای کارائیب آگاتا کریستی
آدم چطور میتواند یک شیطان را بشناسد؟ شیطان در یک جمعیت بزرگ چطور شناخته میشود؟ او چگونه خودش را معرفی میکند؟ مسافر فرانکفورت آگاتا کریستی
اما چه خوش شانسی شگفت انگیزی! چه استجابت دعایی. یک مهمان خانه و میزبانی جذاب. حیف که رولز رویسم در برف گیر کرده است. برف کورکننده همه جا هست. نمیدانم کجا هستم. شاید، با خودم فکر میکنم، قرار است که از سرما بمیرم. و بعد کیف کوچکی را برمی دارم و به سختی در برف شروع به حرکت میکنم. رو به رویم دروازه هایی آهنی را میبینم. یک اقامت گاه! من نجات پیدا کرده ام. تله موش آگاتا کریستی
آسیاب خداوند به آهستگی میچرخد،اما خیلی ریز آسیاب میکند. جنایت در کریسمس آگاتا کریستی
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها… دست پنهان آگاتا کریستی
هر کسی مزد کاری که کرده را میگیرد. (نقل قولی از کارولین به خواهرش که فکر میکرد قاتل اوست و از او مراقبت کرد). تصویر تلخ 1 نقاش آگاتا کریستی
پنج پسربچه سیاهپوست به دادگاه رفتند یکی از آنها محکوم شد ماند چهار بچه. و آنگاه دیگر هیچ آگاتا کریستی
هرشبانگاه و هر سپیده دمان
پا گذارند مردمی به جهان
که بود سهمشان غم و حرمان
هر شبانگاه و هر سپیده دمان
پا گذارند مردمی به جهان
عده ای را نصیب شادی و شور
عده ای را شبان بی پایان شب بیپایان آگاتا کریستی