گاهی اوقات انسان همانند یک پر در دست دیگری به بازی گرفته میشود پر شارلوت مری ماتیسن
شارلوت مری ماتیسن
همه گونه وسایل راحتی جسمی داشتم و زندگیِ من مثل ماشین اداره میشد،
ولی مانع از این نبود که فقدان یک چیزی را حس کنم، یک چیز غیر قابل وصف ولی لازم، قدری حیات، یک ذره روح.
حقیقت این است که من نتوانسته بودم بفهمم که چه چیز در زندگیِ من کم است.
هرگز تمنیات و آرزوهای خود را تجزیه و تحلیل نکرده بودم،
فقط گاهی یک شعاع درخشنده، یک نت موسیقی، یک نگاه، یک چیز شیرین و دلپذیر، یک حس لازمه حیات و زندگی، برای یک لحظه خود را نشان میداد.
مرا به طرف خود میکشید و مثل نفسی ناپدید میشد و از بین میرفت پر شارلوت مری ماتیسن
از دست دادن یک عشق بهتر از آن است که انسان تا ابد با آن نا آشنا بماند. مورونای سبزپوش شارلوت مری ماتیسن
در یک لحظه پر عظمت به سوی من بر میگردی و هر فکر یا هر شخص دیگری را از یاد میبری. مورونای سبزپوش شارلوت مری ماتیسن
در دنیا هیچ خشمی چون صبر شدید نیست. مورونای سبزپوش شارلوت مری ماتیسن