آدمی ابتدا کم و بیش همیشه خوب است و سرانجام همیشه بد میشود. 1 رمانک لمپن روبرتو بولانیو
روبرتو بولانیو
شاعر میتواند هرچیزی را تحمل کند. این حرف یعنی آدمیزاد میتواند هرچیزی را تحمل کند. اما چنین نیست: به وضوح برای آنچه آدمیزاد میتواند تحمل کند، واقعا تحمل کند، محدودیتهایی وجود دارد. شاعر، از دیگرسو، میتواند هرچیزی را تحمل کند. ما با این اعتقاد بزرگ شدهایم. اظهارنظر آغازین این مطلب راست است، اما راه شاعر توأم با فنا، دیوانگی و مرگ است. آخرین غروبهای زمین روبرتو بولانیو
واقعیت ثابت میکند که هیچ گروه خاصی عوامفریبی، خشکاندیشی و نادانی را در انحصار خود ندارد آخرین غروبهای زمین روبرتو بولانیو
نور سحرگاه بارسلون میتواند مردم را، اگر تمام شب بیدار بوده باشند، دیوانه، یا چون جلادان بیاحساس و خشن کند آخرین غروبهای زمین روبرتو بولانیو
ما هرگز دست از خواندن برنمیداریم، اگرچه هرکتابی بالاخره به پایان میرسد، همانطور که هرگز از زندگی دست برنمیداریم، اگرچه مرگ مسلم است. آخرین غروبهای زمین روبرتو بولانیو
به دوستدخترش نامهیی مینویسد و میگوید که دارد میآید. اما حتا از پس تمامکردن یک مقاله هم برنمیآید. شبها بیرون محل کارش، یعنی بار مدرسهی سوارکاری، مینشیند و زور میزند چیزی بنویسد، اما نمیتواند. به قول معروف، آب در هاون میکوبد. میفهمد که کلکش کنده شده. فقط و فقط داستانهای جنایی کوتاه مینویسد. فکر سفر، از چشمانداز زندگیاش رخت میبندد، گموگور میشود و او بیحال و بیرمق، بیاراده به کارش در میان اسبها ادامه میدهد. آنتورپ روبرتو بولانیو