فرانک فکر کرد دنیای زنها، رمز سحرآمیزی است که هیچگاه فرصت پی بردن به آن برایش پیش نیامده بود. مرغان شاخسار طرب کالین مکالو
کالین مکالو
«…نکته ی اصلی اینجاست ، نه آدم دیگری شدن بلکه یکی شدن با نقش ، آنقدر که شخصیت نقش به بازیگر مبدل شود و او من میشود.» ناگهان ایستاد انگار هیجانش بیشتر از آن بود که بی حرکت بماند. «تصور کنید سالها بعد من میتوانم به خودم بگویم که من جنایت کرده ام ، خودکشی کرده ام ، دیوانه شده ام ، انسان هایی را نجات داده ام ، یا آنها را نابود کرده ام…اوه ، امکانات پایان ناپذیرند.» مرغان شاخسار طرب کالین مکالو