دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند. آخر کار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز.
سوال: کدامشان صورتش را میشوید ؟
اشتباه کردید، آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه میکند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است.
اما آن که صورتش تمیز است میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش میگوید: حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم زهیر پائولو کوئیلو
بریدههایی از رمان زهیر
نوشته پائولو کوئیلو
به قول یک خردمند ایرانی، عشق بیماریاست که هیچ کس درمانش را نمیخواهد. آن که عشق بر او هجوم میبرد، پس از هجوم میلی به برخاستن ندارد، و آنکه از عشق رنج میبرد، میلی به شفا ندارد. زهیر پائولو کوئیلو
منم همه و هیچ. همچو بادم، و راه نمییابم به آنجا که درها و پنجرههایش بسته است. زهیر پائولو کوئیلو
استر میپرسد چرا مردم غمگینند ؟
پیرمرد جواب میدهد ساده است مردم اسیر سرگذشت شخصی شانند. همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه است. کسی از خودش نمیپرسد که آیا این برنامه خود اوست یا شخص دیگری آن را برایش ریخته است. تجربه کسب میکنند خاطره میاندوزند مال جمع میکنند ونظرات دیگران را بر دوش میکشند که بسیار سنگینتر از تحمل آنهاست بنابر این رویاهای خودشان را از یاد میبرند… زهیر پائولو کوئیلو
امامی توانستم جمله ای انتخاب کنم که زمانی که مردم روی سنگ قبرم بنویسند
«اوزمانی مرد که هنوز زنده بود»
شاید جمله متناقضی باشد اما خیلیها را میشناختم که دیگر از زنده بودن دست کشیده بودند هرچند همچنان کار میکردند میخوردند وفعالیتهای اجتماعی اشان را پیگیری میکردند به شکلی خودکار همه کار میکردند ولحظه جادوئی همراه با هر روز را درک نمیکردند مکث نمیکردند تا به معجزه ای زندگی بیندیشند فکر نمیکردند که هر دقیقه ممکن است آخرین دقیقه زندگی آنها بر روی زمین باشد… زهیر پائولو کوئیلو
اگر کسی بتواند بی قید وشرط محبوبش را دوست بدارد عشق به خدا را نشان میدهد اگر عشق به خدا را تجلی بدهد همنوعش را هم دوست میدارد ،اگر همنوعش را دوست بدارد خودش را هم دوست میدارد ،اگر خودش را دوست بدارد همه چیز بر میگردد سر جای خودش تاریخ عوض میشود.
تاریخ هیچ گاه به خاطر سیاست یا فتوحات یا فرضیه پردازی یا جنگ عوض نمیشود از آغاز زمان دیده ایم که این چیزها فقط تکرار میشود چیزی را عوض نمیکند تاریخ وقتی عوض میشود که بتوانیم از انرژی عشق استفاده کنیم همانطور که از انرژی باد دریا یا اتم استفاده میکنیم… زهیر پائولو کوئیلو
تازگیها به چیزی پی برده ام دوست واقعی کسی است که موقع پیشامدهای خوب کنار آدمی است کسی که کنار ما بالا وپایین میپرد وبه خاطر موفقییتهای ما شادی میکند. دوست کاذب کسی است که با آن قیافه غمگین وآن همدردی فقط در لحظه سختی ظاهر میشود ودر واقع مشکلات ما تسلی است برای زندگی نکبت بار خودش پارسال در آن بحران آدم هایی آمدند که تا به حال هیچ وقت ندیده بودمشان میخواستند تسلی ام بدهند حالم از این کارشان به هم میخورد زهیر پائولو کوئیلو
اعتقادندارم که رنج وتراژدی نیروی درمانگر دارد رنج وتراژدی بخشی از زندگی است نباید آن را تنبیه دانست اما دنیا معمولا بهترین دارایی مان یعنی دوستان ما را از ما میگیرد. تا به ما بفهماند در اشتباهیم زهیر پائولو کوئیلو
استر زهیر من. .
او تمام فضا را پر کرده او تنها دلیل زنده بودن من است به اطراف نگاه میکنم خودم را برای کنفرانس آماده میکنم ومی فهمم چرا به استقبال ترافیک ویخ وجاده رفتم ،رفتم تا به یاد بیاورم هر روز باید خودم را بازسازی کنم ،تا برای اولین بار -در سراسر زندگی ام -بپذیرم که انسانی را بیش از خودم دوست دارم زهیر پائولو کوئیلو
بعضیها خوشبخت به نظر میآیند چرا که کارشان را راحت کرده اند واصلا به موضوع فکر نمیکنند ،بعضیها برنامه ای دارند شوهر میکنم ،خانه میخرم ،دو تا بچه میآورم ،یک خانه ییلاقی میخرم ،سرشان به این گرم است ومثل گاو دنبال گاوباز میدوند ،غریزی واکنش نشان میدهند پیش میروند. اما اصلا نمیدانند مقصدشان کجاست میتوانند ماشین بخرند حتی گاهی میتوانند یک فراری بخرند. فکر میکنند معنی زندگیشان همین است. وهیچ وقت چیزی نمیپرسند. اما با این همه چشمهایشان غمی را نشان میدهد که حتی خودشان هم از وجودش در جانشان خبر ندارند. تو خوشبختی ؟ زهیر پائولو کوئیلو
کافی است توجه کنید هر گاه آماده باشید آموزهها هم به شما میرسد همواره اگر به نشانهها توجه کنید هر چه را برای گام بعد نیاز دارید به شما خواهد آموخت.
انسان دومشکل بزرگ دارد اینکه از کجا باید شروع کند ودوم کجا باید توقف کند… زهیر پائولو کوئیلو
آزادی همان بی تعهدی نیست.
آزادی، توانایی انتخاب کردن، و تعهد به آن انتخاب است. زهیر پائولو کوئیلو
بهای آزادی سنگین است، به سنگینی بهای بردگی؛ تنها فرقش اینست که این بها را با لذت و لبخند میپردازی، هرچند لبخندی آمیخته به اشک. زهیر پائولو کوئیلو