بریده‌هایی از رمان در جستجوی آبی‌ها

نوشته لوئیس لوری

«هنرمند؟ این یک کلمه است. تا حالا آن را از زبان هیچ‌کس نشنیده‌ام، ولی در بعضی از کتاب‌ها خوانده‌ام. معنی‌اش این است، خُب… کسی که می‌تواند چیزی زیبا بسازد. به‌نظرت کلمهٔ درستیه؟»
«نوع مخصوصی از دانشی جادویی.»
در جستجوی آبی‌ها لوئیس لوری
نخ‌ها شروع کردند به آواز خواندن. نه ترانه‌ای ساخته‌شده از کلمات، بلکه یک ضرب‌آهنگ، لرزشی در دست‌هایش، طوری که انگار جان داشتند. برای اولین‌بار، انگشت‌هایش تسلطی بر نخ‌ها نداشتند، و به جایی که باید، هدایت می‌شدند. می‌توانست چشم‌هایش را ببندد و فشار سوزن و ارتعاش نخ‌ها را روی پارچه احساس کند. در جستجوی آبی‌ها لوئیس لوری
کایرا همیشه توانایی خاصی در دست‌هایش داشت. وقتی هنوز یک بچهٔ کوچک بود، مادرش طرز استفاده از سوزن را به او یاد داده بود، این‌که چه‌طور آن را از میان پارچه رد کند و طرح‌هایی با نخ‌های رنگی خلق کند. اما به‌تازگی و به‌طور ناگهانی، این مهارت تبدیل به چیزی فراتر از یک توانایی ساده شده بود. در یک شکوفایی حیرت‌آور مهارت او فراتر از تعلیمات مادرش شده بود. حالا، بدون دستورالعمل و تمرین و درنگ، انگشت‌هایش راه خود را، برای حرکت و بافتن طرح‌هایی خارق‌العاده با رنگ‌هایی بی‌نظیر، حس می‌کردند. او نفهمید چگونه این دانش را کسب کرده است. اما وجود داشت، در انگشت‌هایش، و حالا با لرزشی اندک، اشتیاق خود را برای شروع نشان می‌دادند. در جستجوی آبی‌ها لوئیس لوری
دست‌های پرقدرتت و عاقل بودنت جبران پای لنگت را می‌کند. تو قوی هستی و در کارگاه بافندگی خیلی مفید هستی؛ تمام زن‌هایی که آن‌جا کار می‌کنند این را قبول دارند. و کج بودن پایت در مقابل این استعدادت هیچ اهمیتی ندارد. قصه‌هایی که برای بچه‌ها تعریف می‌کنی، تصویرهایی که با کلمات می‌سازی و با نخ! کارهایی که با نخ می‌کنی! کارهایی هستند که تا به حال کسی ندیده. کار تو خیلی فراتر از کاری هست که من بلدم! در جستجوی آبی‌ها لوئیس لوری
ترس همیشه بخشی از زندگی مردم بود. ترس بود که باعث می‌شد مردم پناهگاهی برای خود بسازند و به دنبال غذا و چیزهایی برای رویانیدن باشند. به همین دلیل سلاح‌ها، در انتظار، انبار می‌شدند. ترس از سرما، بیماری و گرسنگی وجود داشت. و ترس از جانورها. در جستجوی آبی‌ها لوئیس لوری