عاشق زندگی در دنیای بدون ساعت هستم. قید و بندها از بین رفتهاند. مثل سگ کوچولوی بدون قلادهای در چمنزار زمان هستم. وقتی امروز صبح، به بالا آمدن خورشید نگاه میکردم، حس قرابت جدیدی نسبت به آن به من دست داد. چیزی ابتدایی در من بیدار شد، چیزی که خود طلوع خورشید را به یاد من میآورد، پیش از آنکه دقیقهها و برنامههای زمانی و تقویمها وجود داشته باشند، پیش از آنکه حتی کلمهای مثل «صبح» به وجود آمده باشد. دختر ستارهای همیشه عاشق جری اسپینلی
بریدههایی از رمان دختر ستارهای همیشه عاشق
نوشته جری اسپینلی
آدم تا موقعی که از عشق و دلبستگی دیگران برخوردار نشده، زندگی واقعی نکرده. دختر ستارهای همیشه عاشق جری اسپینلی
عاشقت خواهم بود، اما به خاطر تو از خودم دست نمیکشم. نمیتوانم بدون پایبندی و وفاداری به خودم، به تو وفادار باشم. دختر ستارهای همیشه عاشق جری اسپینلی
بیا به هم قول بدهیم که اگر دوباره همدیگر را دیدیم، اصلاً برفهای تازهباریدهی همدیگر را به هم نزنیم و تلنبار نکنیم. برفابه نشویم. مثل این زمین، بمانیم و فقط در موقع خوب و مناسبِ خورشید، با هم آب بشویم. دختر ستارهای همیشه عاشق جری اسپینلی