You Can not Fall Off a Mountain ولگردهای دارما جک کرواک
بریدههایی از رمان ولگردهای دارما
نوشته جک کرواک
چه اهمیتی داشت که آن چوب تراشهی تنباکوجوی دم در فروشگاه سر راه، دربارهی نامتعارفی فانی من چه میگویند، وقتی همهمان طعمهی گور میشدیم، به هر حال. ولگردهای دارما جک کرواک
آدمی که در طبیعت وحش مهربانی را تمرین میکند، به جذبهی همهی معابد دنیا میارزد. ولگردهای دارما جک کرواک
من بیرون از اینجا در جست و جوی ملکوتام و ملکوت اینجاست، ملکوت تنها همین جهان مفلوک و بیچاره است. آه اگر میتوانستم درک کنم. ولگردهای دارما جک کرواک
«با خودم فکر کردم: آره آدم برای همچین عمر کوتاهی تاوان سنگینی میده…» ولگردهای دارما جک کرواک
«خدا دیوانه شد آیا ؟» ولگردهای دارما جک کرواک
«تو یه جای ناراحت ولی آزاد خوابیدن ، بهتر از خوابیدن تو یه جای راحت بدون آزادیه» ولگردهای دارما جک کرواک
«سکوت نعره ایی پر شور بود» ولگردهای دارما جک کرواک
«من فکر میکنم مرگ پاداش ماست» ولگردهای دارما جک کرواک