روحیهٔ آدم مثل خورشید است. در شب غروب میکند. اما بعد، دوباره صبح میشود. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
بریدههایی از رمان جایی دیگر بهاری دیگر
نوشته آدرین جونز
در زندگی، کماند آدمهایی که همیشه از پس گرفتاری لحظه برمیآیند. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
قبرستان؟ آنجا مقصد نهایی همهمان است. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
تا زمانی که انسانیت بر دولتی ظالم پیروز شود همیشه یک جنبش انقلابی خواهد بود. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
وای، از دست این عنوانها. مایهٔ تأسف و تظاهر. آدم بیارزش لیاقت یک عنوان را ندارد و آدم ارزشمند سود چندانی از آن نمیبرد. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
«کلیسا متعلق به کشیشها است و کشیشها فاسدند. این کشیشهای شما دارند زندگی را از روسیه میمکند و به بیرون میریزند. بدون آنها تزار چطور میتواند رعیتها را در قید زندگی فلاکتبارشان نگه دارد؟» جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
زنهایی مانند شما به وقت گرما و باران و برف و بدترین سختیها از روی بیابان، کوه و دشت سفر میکنند. آنها را دیدهام که گلآلود و خیس وارد نیوهلوشیا میشوند. اما آنها همیشه ارادهٔ کافی برایشان باقی مانده تا زمینی پیدا کنند و برای خود و شوهر و فرزندانشان خانهای بسازند! جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
یک زن وقتی یک فرمانروا میشود زن بودنش به پایان میرسد. یک امپرس میتواند از یک مرد هم مردتر باشد. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
روسیه مقدس و عظیم است، اما خورشید جای دیگر هم میتابد جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
یک مرد همیشه باید مثل یک مرد رفتار کند، حتی اگر برای خودش خطرناک باشد وگرنه واقعاً از یک گاوآهن یا یک اسب بهتر نخواهد بود. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
«نپذیرفتن حقیقت کار احمقانهای است.»
«بله.» یوری با سر تأیید کرد. «حماقتی که زندگی را کمی آسانتر میکند.»
«و در پایان، سختتر.» جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
اشک ریختن هیچ فایدهای ندارد. من بهقدری گریه کردهام که با اشکهایم رود بایکال میتواند پر شود، اما این هیچ چیز را تغییر نداد جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
ارتش اهمیت چندانی به ازدواج و تولد و مرگومیر نمیدهد، بخواهد احضار کند، میکند. آن موقع، زمان کاترین بزرگمان بود، او مشغول کار شرافتمندانه و پر از خونریزیِ بزرگ کردن امپراطوریمان بود. خانوادههای سربازها در آن روزها زیاد موفق به دیدارشان نمیشدند. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
فهمیدن آدمها یک روند آهسته است. میتواند یک عمر طول بکشد جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
ماشنکا، وطن ما همان جایی است که هر دو ما کنار هم هستیم. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
هر عروسی که کمی شور و عشق داشته باشد با خوشحالی به دنبال شوهرش میرود، حتی تا به انتهای زمین جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
یک مرد باید تقریباً بمیرد تا یک اعتراف به عشق را بشنود؟ جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز
پدرم همیشه میگفت مادرم با عشق، او را رام کرد. اما من فکر میکنم این کاملاً حقیقت نداشت. پدرم در قلبش، تا روزی که مُرد، وحشی باقی ماند. جایی دیگر بهاری دیگر آدرین جونز