سر عقد سبیل نداشتم. نشستم جلو آینهی توالت و گفتم «با اجازه بابا حسن و بقیه بزرگترها بعله.» چهار دست و پات نعله! بابا میگوید «تو خیلی خری ضیا.» وقتی ناراحت میشوم، میگوید «خر یعنی بزرگ.» میگویم «خِر یعنی بزرگ. خَر یعنی الاغ.» میگوید برای یه اَ و اُ ببین چه الم شنگه ای راه انداخته توله سگ. خوبه اسمشو گذاشتیم ضیا. اگه مثل بقیهی باباننهها اسمِ حیوون میوون رو بچهمون میذاشتیم چیکار میکرد؟»
اعترافات هولناک لاکپشت مرده
مرتضی برزگر
نویسنده :
مرتضی برزگر
ناشر :
چشمه
۴/۳ از ۵
|
۱ | |||
نویسنده :
مرتضی برزگر
ناشر :
چشمه
۴/۳ از ۵
|