بیرون تاریک است. من مامانم را میخواهم. زیر تختم یک هیولا قایم شده. فقط کیتی نیست که میترسد. پشمالوی او، آقای تابز، هم میترسد. اما کیتی میخواهد کاری کند که ترس راهش را بکشد و برای همیشه برود. شاید تو هم مثل کیتی هستی که گاهی با خودش یا بزرگترها مشکل پیدا میکند، با این همه دلش میخواهد کارش درست باشد و اوضاع را بیریخت نکند.