در سال 1323، در تهران پا به جهان پر از رازها و رمزها نهادم. در سال 1342 با گودرز رشیدی پیمان بستیم تا همسفر راه زندگی یکدیگر شویم. که سی و هشت سال افتخار این زیستن را داشتم. پس از پرواز همیشگیاش، به خواسته او قلم بر دست گرفتم، برای عبور از ایام تنهایی و تا هم پرواز شدن با او!! سرود عشق که از اشعار او بود کتاب شد و راز با آیینه و دهلیز تنهایی و حال این کتاب که پیش روی شماست: کاش میشد لحظهها را پس گرفت.... تقدیم میشود به مادرم خانم خانمها استاد محمد (وفایی شلمانی) و تمام مادران ایران زمین.