دیک دایور، روانپزشک موفقی است که تعطیلاتش را با همسرش نیکول در ساحل ریوریرای فرانسه میگذراند و به خاطر داشتن شخصیتی گیرا، استوار و فرهیخته دوستان زیادی را به سوی خود جذب میکند. اما دیری نمیپاید که بودن با نیکول روانپریش و نیز ورود هنرپیشه جوانی به نام رزماری به دنیای او، مسیر زندگیاش برای همیشه عوض میشود... اسکات فیتز جرالد در این اثر از نویسندههای کلاسیک زمانش چند گامی پیشتر میرود و شخصیتهای زن داستانش را از دنیای صرف همسر و مادر بودن بیرون میکشد و توانمند به جامعه میآورد. او همچنین جنگ، حس جنگجویی، زندگی اشراف و هنرپیشههای هالیوود را با دقت نقد میکند و آشفتگی درونی زندگی ثروتمندهای آمریکایی را که پس از جنگ جهانی اول، برای سودجویی و تفریح به اروپای ویرانه میآیند، آشکار میسازد. این رمان یکی از سی رمان برتر دنیا در قرن بیستم است و ارنست همینگوی بارها «لطیف است شب» را بهترین اثر دوست صمیمیاش، اسکات، خوانده است.