در روزهایی که لحظه به لحظه میگذرد، سیامک که تنها داراییش تنهایی است، در وجود پر التهابش به تقدیر شوم خود میاندیشد. قدمهایش سنگین و قلبش سنگینتر است و بلاتکلیفی عجیبی بر قلبش چنگ انداخته...