گرچه خوانش روایتهای هرچند غامض برای بسیاری از ما چندان خودآگاهانه و دشوار نمینماید، ولی در واقع، درک حتی سادهترین داستانها نیز، خاصه اگر در قالبی به ظرافت داستان کوتاه گنجیده باشند، نیازمند بهکارگیری توانشهای شناختی و زبانی بس پیچیدهای است که در این مجال به پارهای از آن اشاره شده است تا مگر به کمک الگوها و ابزارهایی چون معناشناسی فعل، نظریهی کنش، یادآیندهای ذهنی، دستور نقشی، دستور حالت، تحلیل گفتمان و کاربردشناسی زبان، بعضی کارکردهای زبانشناسی را در خوانش داستان، بهتر بشناسیم. پژوهشی میانرشتهای از این دست را دارای دو دستاورد عمده میتوان دانست: نخست این که یافتههای زبانشناسان را در اختیار منتقدان و خوانندگان داستان میگذارد، و دیگر این که حیطهی زبانشناسی را به بررسی کارکرد روایی زبان هم گسترش میدهد.