آن شب استنلی همچنان روی تشک ناصاف و بدبویش دراز کشیده بود، فکر میکرد چه کار دیگری از او ساخته است اما چیزی به عقلش نرسید. او برای اولین بار در عمر سرشار از بدبیاریش، زمان و مکان را درست انتخاب کرده بود اما این حرکت درست هم، هنوز به او کمکی نکرده بود.