گولگ جیغی کشید و گفت: اییییی! آره، آن راه وحشتناک را بلدم. اولش را بهتان نشان میدهم. اما اگر عالیجنابها هر جوری از من بخواهند همراهشان بروم، هیچ فایدهای ندارد. حاضرم بمیرم، ولی نیایم.
۱۹ رمان
لوئیس در ۲۹ نوامبر سال ۱۸۹۸ میلادی در بلفاست، مرکز ایرلند شمالی به دنیا آمد. تا قبل از ۹ سالگی پدر و مادر و برادرش را از دست داد. او در جنگ جهانی اول زخمی شد و پس از اتمام جنگ جهانی اول، دانشگاهش را به پایان رساند و به تدریس در دانشگاهها پرداخت. در سال ۱۹۲۹ در عقایدش دچار تحول شد و وجود خدا را پذیرفت و دو سال بعد در حین مباحثه با تالکین مسیحی شد. نخستین اثرش ...
خواهرزاده جادوگر (ماجراهای نارنیا)
نویسنده در آغاز داستان میگوید: این داستان بسیار مهم است، زیرا معلوم میکند که رفت و آمدهای میان دنیای ما و سرزمین نارنیا اولین بار چگونه آغاز شد.
دو کودک پلی و دیگوری، در یکی از خیابانهای قدیمی لندن، در همسایگی هم زندگی میکنند. یک بعد از ظهر سرد و نمناک، مشغول اکتشاف خانهشان میشوند و در یکی از انبارهای خانه، ...
آخرین نبرد (ماجراهای نارنیا)
موجودات با سکوتی ترسناک منتظر شنیدن خبرهای بد تازهای شدند که بنا بود بر سرشان نازل شود. گروه کوچک کنار دیوار اسطبل هم نفسهایشان را در سینه حبس کردند. اینبار دیگر چه خبر تازهای بود؟
اسب و آدمش (ماجراهای نارنیا)
ماجراهای نارنیا از هفت کتاب مستقل پدید آمده است که خواننده میتواند آنها را به دنبال هم و یا جدا از هم بخواند و از حوادث در هم تنیده و تخیل برانگیز آنها لذت ببرد. این هفتگانه جذاب و پر هیجان سالهاست که در سراسر جهان با استقبال گرم و روز افزون نوجوانان جهان روبه رو شده است.
شیر کمد جادوگر (ماجراهای نارنیا)
صدای اصلان بلند شد: زود باشید! زود باشید! قنطورسها! عقابها! یک گرگ دیگر هم در بین بوتهها میبینم. همانجا پشت سرتان، همین حالا گریخت. همه به دنبالش بروید. او نزد بانویش میرود. الان بهترین فرصت است که ساحره را بیابید و چهارمین پسر آدم را نجات دهید.