رمان خارجی

سگ سفید

مس
9789647380034
۱۳۸۱
۲۲۰ صفحه
۲۴۷۹ مشاهده
۰ نقل قول
رومن گاری
صفحه نویسنده رومن گاری
۲۴ رمان رومن گاری با نام اصلی رومن کاتسِف (Roman Kacew) در ۸ مه ۱۹۱۴ در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. پدرش (آری-لیب کاسو) کمی بعد در ۱۹۲۵ خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد. از این هنگام او با مادرش، نینا اوزینسکی (کاسو)، زندگی می‌کرد، ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان. در سال ۱۹۲۸، رومن چهارده ساله به همراه مادرش به شهر نیس در کشور فرانسه رفتند. رومن خاطرات ...
دیگر رمان‌های رومن گاری
شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن)
شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن) احساس می‌کنم این‌جا خانه خودم است. احساس می‌کنم این مکان و هوایی که آن‌ها تنفس می‌کنند، از آن من است؛ این را فقط کسانی می‌توانند درک کنند که به محیطی کاملا خو گرفته‌اند و با آن در هم آمیخته‌اند. شبحی زبان‌آور و پر توش و توان؛ این شبح به‌ قدری سمج و چنان فراگیرنده است که حضورش بر هر چیز ...
ستاره‌خواران
ستاره‌خواران ستاره خواران سرگذشت مرد دیکتاتوری است به نام خوزه آلمایو در آمریکای لاتین که سرانجام پس از سال‌ها دیکتاتوری، به دست مردم انقلابی گرفتار شد...
زندگی در پیش رو
زندگی در پیش رو او بچه‌یی‌ست که می‌بیند، خوب هم می‌بیند. تیز هم می‌بیند و همه را هم ضبط می‌کند. هم‌صحبت‌هایش یک پیرمرد مسلمان عاشق قرآن و عاشق ویکتور هوگو است و یک زن پیر زن درد‌مند. هر چند با بچه‌ها حرف می‌زند و بازی می‌کند، اما با آن‌ها یکی نمی‌شود. در مجاورت آن‌ها بچه نمی‌شود. او بچه‌یی‌ست ساخته نویسنده. اما بچه‌یی به شدت پذیرفتنی ...
پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند
پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند برف ملایمی می‌بارید، دانه‌های برف به نرمی پایین می‌آمدند طوری که انگار می‌ترسیدند به زمین بنشینند. چند وقتی می‌شد که میدان خالی بود؛ سگ لاغری که انگار خیالی در سرش بود در حالیکه پوزه به زمین می‌مالید سریع از میدان رد شد؛ کلاغی با احتیاط زمین نشست، چیزی به نوکش گرفت و بلافاصله پرواز کرد... یک مرد و یک دختر ...
پرندگان می‌روند در پرو بمیرند
پرندگان می‌روند در پرو بمیرند توی چمدان پر بود از اسباب بازی، عروسک، خرس‌های مخملی، کلاه‌گیس فرشته و تیله‌های رنگی. یک دست لباس بابانوئل هم بود: پیراهنی قرمز با حاشیه‌ای سفید، کلاه بی‌لبه‌ی منگوله‌دار و یک ریش سفید مصنوعی. مرد چمدان را بست، دست دختر جوان را گرفت و شروع کردند به راه رفتن طرف بزرگراه قدیمی، برف اسفالت را خیس کرده بود. جاده زیر ...
مشاهده تمام رمان های رومن گاری
مجموعه‌ها