مردی که در تابوت بود سرش را تکان داد و با حرکت خفیف دست صندلی را نشان داد و پس از آنکه شهردار دعوت او را پذیرفت، گفت: طبیعی است که شهردار را میدانستم، ولی در اولین آنی که به خود میآیم، همیشه فراموش میکنم، همه چیز جلو چشمم میچرخد و بهتر آن است که از خود بپرسم آیا میدانم یا نه. شما نیز متحمل است بدانید که من گراکوس شکارچی هستم.