«ندا... گاهی حقایق بار اول که شنیده بشن چندان جذاب و دلچسب به نظر نمیآن. اما به مرور با مشمول زمان شدن وقتی یک یا دوبار دیگه که اونهارو بشنوی آروم آروم باهات مانوس میشن و پرده ابهام رو کنار میزنند تا شخص تمام وجوهات پیرامون اونهارو هم ببینه! مثل عروس که وقتی صیغه عقد خونده میشه حجابش رو برمیداره و داماد عاشق تمام زیبایی و ظرافت و لطافت اونو یکباره میبینه. تو تقریبا در هجده سالگی کاری کردی که هضم اون هنوز هم برای من ثقیله.» آه خدایا من باز هم باید هبوط میکردم! آخر چند بار!؟ دردی سنگین سینهام را میفشارد! برای محمد هم باید توضیح بدهم!