مجموعه داستان خارجی

اندوه عیسی (مجموعه داستان و نمایش‌نامه)

(Jesus macht nicht mehr mit)

عیسی بلند شد نشست و بالا تنه‌اش کمی بالاتر از قبر قرار گرفت. از دور به نظر می‌رسید که شکم توی زمین دفن شده. بعد دست چپش را به لبه قبر تکیه داد و بلند شد. توی قبر ایستاد و با ناراحتی به دست چپش نگاه کرد. وقتی بلند می‌شد، دستکش، که تازه رفو شده بود، باز از انگشت وسط پاره شد. نوک انگشت سرخ یخ‌زده‌اش از آن بیرون زد. عیسی به دستکش نگاه کرد و غمگین شد. توی قبری که آن‌قدرها گود نبود، ایستاده بود. بخار گرم دهانش را به انگشت یخ‌زده لختش دمید و آهسته گفت: من دیگه همکاری نمی‌کنم.

9786005733143
۱۳۹۰
۱۸۰ صفحه
۶۹۷ مشاهده
۳ نقل قول
دیگر رمان‌های ولفگانگ بورشرت
بیرون جلو در
بیرون جلو در زندگی نکبت‌بار مردم آلمان پس از جنگ جهانی دوم به گونه‌ای در این اثر کاویده و نشان داده شده است که هنر پذیر بی‌لرزش بر اندام نمی‌تواند از کنار آن بگذرد. بازگشت سربازانی که به آن‌ها خیانت شده است و اینک که جان خسته از چنگال بی‌رحم جنگ به‌ در برده‌اند در کوی و برزن خود نیز جایی ندارند جز ...
مشاهده تمام رمان های ولفگانگ بورشرت
مجموعه‌ها