زیبایی مهتاب وهمانگیز بود. چشمانش آبی زنگاری و موهایش رنگ طلای ناب داشت و آنقدر درخشان، که در نیمروز مثل اینکه از زلفانش اشعه بر میخواست. رخسارش رنگ مهتاب بود اما آن مهتاب که بر مخمل سفید نشسته باشد. رنگ لبهایش را فقط میشد در ملایمت رنگ قرمز رنگینکمان سراغ گرفت. ولی چیزی که او را به غایت خوبی میرساند معصومیت چهره و ظرافت رفتارش بود مثل اینکه نقشآفرین روزگار برای کمال بخشیدن به خلقت خویش حالات خوش فرشتگان را به او بخشیده، حرکات چشمانش آنقدر ملایم بود که پنداری موقع گردش، پرواز پروانهای را تعقیب میکند آرامش لبهایش هنگام گفتار همانند نجوای عارفان شبزندهدار و شکن ملایم گیسویش طنازی معشوق آن شاعر به هجران نشسته را تصور مینمود.