در افسانههای کهن جنگل سیاه آمده است که در شب هفتمین بدر، لوک، ربالنوع شرارت، روی زمین میآید. آن شب زمان جشن و شادی است. شبی برای آوازه خوانی و پایکوبی و شبی برای عشق. هلنا ترانت مسحور جنگل سیاه شده بود مردمش، قصرهای اسرارآمیز، افسانههای عشق. به ویژه افسانههای عشق آن. تا اینکه یک روز خودش قدم به میان یکی از آنها گذاشت و ناگهان افسون به کابوسی هولناک تبدیل شد.