اول، خوانندهای دورهگرد به ویگلاف میگوید که او برای این به دنیا آمده که قهرمان بشود. بعد، اعلامیه مدرسه نابودگران اژدها را روی درخت اعلانات دهکده میبیند. سپس، به آن مدرسه میرود ـ و در اولین روز مدرسه... او هرگز آن را فراموش نخواهد کرد!
کمک پدر و مادرها به مدرسه میآیند
وای، نه! قرار است همه پدر و مادرها به مدرسه بیایند. نکند پدر ویگلاف شوخیهای بیمزه بکند یا مادرش برای بچهها از آن سوپهای کلم وحشتناک بیاورد؟ دوستانش، آنگوس و اریکا هم نگرانیهای خود را دارند. به قول ویگلاف، پدرها و مادرها همیشه برای بچهها مشکلسازند.
خطر جادوگران مشغول کارند (مدرسه نابودکنندگان اژدها 11)
هیچ فکر کردهاید که اژدها بودن چه حسی دارد؟ با اشتباه شدن ورد یک جادوگر، ویگلاف و دوستانش چنین چیزی را تجربه میکنند. مسلما قبل از باطل شدن طلسم نمیتوانند به مدرسه برگردند. بنابراین، مدتی را در مدرسه ننرترین اژدهاها میگذرانند؛ مدرسهای که برای اژدهاهای تنبل و به درد نخور درست کردهاند!
شبح سر هربرت سنگ سیاهچال (مدرسه نابودکنندگان اژدها 12)
تغییرات بزرگی در م.ن.ا در حال وقوع است. شاگرد جدیدی از راه رسیده که... دختر است. جنیس قدبلند و قوی است و در شمشیربازی و جنگ با نیزه از تمام پسرها ماهرتر است. اریکا خوشحال است چون بالاخره میتواند هویت واقعی خودش را برملا کند. مردرد خوشحال است چون یک کیسه پر از طلا از پدر و مادر ثروتمند جنیس ...