رمان ایرانی

مرگ بی‌توبه بی‌وصیت

فریدون حیدری ملک‌میان: راوی ملک‌میان با ملک‌میان راوی ـ حالا هرکه یا هرچه ـ میلادش مقارن بود با مرگ بی‌توبه بی‌وصیت، میلادی دوباره به هیات قلم‌زنی بومی در فضا و محدوده‌ای نیم‌بشری، نیم بهیمی، آن هم وقتی که تنها بیست‌ودو زمستان با گاوها و آدم‌ها به کوچ نشسته و در گشتاگشتی ناگزیر بر پشت دنیا هنوز چنان که باید به چراگاه ابدی ادبیات را نبرده بود. با وجود این، تو گویی از برای نیازی حذرناپذیر( که البته به زعم بزرگان قلم، لازمه این‌گونه قلم‌گردانی است) و با توسل تام و تمام به جسارتی جوانانه بود که بر آن شد تا نخستین قال و مقال‌های خیال‌پردازانه‌اش را قصه کند. اما شاید به راستی نتوان انکار کرد که این خیال‌پردازی به گونه‌ای مستقل و بلافصل از واقعیتی به کلی تراژدیک سرچشمه گرفته بود که بر راوی و تمامی نسل او عارض شده بود. و اصلا از کجا معلوم؟ شاید به واقع همین است که پیوسته و در هر مکان و هر زمانی، در موقعیت‌های خاص و بعضا گوناگون، در برخی طبایع سودایی حساسیت‌هایی را برمی‌انگیزد تا به رویت و رویا و روایت روی آورند. هم از این روی شاید فریدون حیدری ملک‌میان را نیز هرگز گریز و گزیری نبوده است مگر این چنین تن دادن به مرگ بی‌توبه بی‌وصیت.

افراز
9789642432493
۱۳۹۰
۱۱۴ صفحه
۳۴۴ مشاهده
۰ نقل قول