رمان ایرانی

آن‌ها نیز عاشقند

به من کمک کنید. محتاجم. بی‌راهم. دورافتاده‌ام. یک حرف. حرفی برایم ندارید؟ (...) به من خیره ماند. دست‌هایش برایم سرد شد. هادی من شد. شفاف شد. به آن اندازه که اجازه داشتم، درونش را دیدم...

او
9786009102167
۱۳۸۹
۱۰۴ صفحه
۲۴۸ مشاهده
۰ نقل قول