مجموعه داستان خارجی

کاپوچینو با نون تست (داستان‌های کوتاه آمریکای لاتین)

از زمانی که یادم می‌آید عاشق این بودم که بایستم و آدم‌هایی را که در خیابان رفت و آمد می‌کنند، نگاه کنم، این عادت را از عمه‌ام به ارث برده‌ام، وقتی که من چهارده ساله بودم،‌با ماشین تصادف کرد و دیگر هیچ وقت نتوانست راه برود. از همان موقع همیشه او را دیده‌ام که روی صندلی چرخ‌دارش روی ایوان می‌نشست و آدم‌هایی که در خیابان رفت و آمد می‌کردند، نگاه می‌کرد. هر روز به مرکز شهر می‌رفتم و آدم‌ها را نگاه می‌کردم. می‌خواستم بدانم چه می‌کنند، و به کجا می‌روند.

مریم تاجیک
دیبایه
9789649961736
۱۳۸۹
۸۰ صفحه
۸۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
چقدر حرف نمی‌زند
چقدر حرف نمی‌زند نمی‌دانم از کجا شروع کنم؟ از تنهایی توی این خانه درندشت با این ویلچر که همه جا باید باهات باشد، یا خشت‌های سیاه وسط حیاط، بین آن همه خشت‌های قرمز؟ نمی‌دانم تا به حال شده روی صندلی چرخ‌دار بنشینی، لختی کف پات را بگذاری روی جا پای فلزی‌اش؟ موقعی که از تخت خودت را می‌اندازی روی آن و پاهایت را ...
صدای اقتدار (داستان‌های مادران و دختران) مجموعه داستان
صدای اقتدار (داستان‌های مادران و دختران) مجموعه داستان چرا مادرم این‌قدر اسرار داشت ما منزوی زندگی کنیم، هیچ‌کس را نشناسیم، هیچ‌جا نرویم؟ ما مثل آن سه‌تا میمون بودیم. کور و کر و لال نسبت به دنیا و در خود مغرور و زودرنجمان گیر افتاده بودیم. تنها ارتباط ما با دنیای بیرون، سفر هر ماهه ما به سنت کلاین بود. مادرم خیلی جدی مرا از بین جاده‌های غبار گرفته ...
تو تویی 1
تو تویی 1 زندگی زیباتر از اون چیزیست که ما می‌پنداریم حتی در بدترین شرایط. فقط کافیست به خاطر داشته باشیم که: درست نگاه کنیم، درست فکر کنیم. درست تصمیم بگیریم و هرگز فراموش نکنیم که خدا بزرگ است و ناظر اعمال ماست. پس: هر چه بودی، بودی. حالا اونی باش که خداوند می‌خواد، یعنی خاص و بهترین باش.
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها