مورگان گاور در فروشگاه ابزار کالن در بالتیمور شمالی کار میکند. او هفت دختر و همسری خوشقلب دارد، اما هنگامی که پا به دوران خاکستری میانسالی میگذارد، فضای خانوادهاش را روز به روز کسالتبارتر مییابد. پس از مدتی مورگان با زوج جوانی آشنا میشود که شرایط مناسبی ندارند، و هر سه درمییابند که قلب هیچکسی در امان نیست... متنی از کتاب ... نگاهی به آینه انداخت و گفت:«باید یک سری تصمیمات جدی بگیرم.» بعد کلید برق جالباسی را زد و با دیدن لباسهایش یه این فکر افتاد که امروز چه کسی باشد. کنار بلوز و دامنهای چروک بانی، انبوه لباسهای مورگان تنگ هم آویزان بودند: لباس ملوانی، لباس سربازی، لباس قایقرانی... انگار این لباسها را از بین وسایل دور ریخته شده یک اپرا جمع کرده بود. بالای لباسها هم کلاههایش دیده میشدند: شش کلاه که در طبقه بالای جالباسی قرار داشتند. یکی از آنها را برداشت و سرش گذاشت...